حجم محدود

نظرات- مقالات - خاطرات شخصی شخصی

حجم محدود

نظرات- مقالات - خاطرات شخصی شخصی

مجویید

ای بی خبران ز درده و غم                                         

خیزید و رها کنید راهم

من گم شده ام مرا مجویید

یاگم شدگان سخن مگویید

شروع

سرگشتگان وادی پندار را بگوی

کان روز میرسد

کاز آسمان ستاره احمد شود بلند

واز هرکرانه بانگ محمد شود بلند     آن روز میرسد - آ» روز میرسد.


صحنه اول ...

(ما تو باشگاه شاگرد داوودیم)

آُفرین . به من میگفتن علی ۳۰ ثانیه چون تو ۳۰ ثانیه حریف رو ضربه میکردم.

این رو هم که میبینی مدرک مربی گری ندارم برا اینه که مثل این داوود پول ندادم مدرک بخرم.

 

صحنه دوم ...

(من و علی ۳۰ ثانیه و داوود سوار موتور علی ۳۰ ثانیه از جلوی مدرسه رد میشیم.)

داوود: یادش بخیر چقدر تو این مدرسه اومدیم و آخرش دیپلم نگرفتیم.

من: راست میگی  من هم همینجا میومدم اینجا که همه معدل هاشون بالا بود<

علی: نه بابا ما شبانش میومدیم.

من : راستی من معلم های اینجا رو میشناسم میخوای بگم هواتونو داشته باشند؟

علی : آره هرچی پولش باشه میدیم!!!!

 

صحنه سوم...

(من و حامد و بقیه تو یه باشگاه دیگه شاگرد علی ۳۰ ثانیه)

علی : بیا اینجا مدرک هم رو ببین. این دان ۶ کونگ فو . این دان ۴ کیو کوشین. این.... کیک بوکس و....

 

صحنه آخر...

دیگه  ما باشگاه نمیریم.